سلام روزگار.... (ازدست عزیزان چه بگویم گله ای....)
| ||
|
ازهر که پرسیدم ، گفت فراموشش کن . اما چگونه نگاهش نکنم ، در حالی که نگاه تنها مسیر میان من و اوست . دیگری گفت : نگاهش را نادیده بگیر . اما چگونه نگاش رو نادیده بگیرم ، درحالی که نگاهش درهر آینه پیداست . تمام راه حلها را امتحان کردم ، اما نشد .هر روز خاطره اش تازه تر است از دیروز وهر روز نگاهشهمان نگاه دیروز است ،همان نگاه اول روز . چگونه می توانم فراموشش کنم در حالی که در تک تکِ ستارههای آسمان بر قطره ، قطره ی موجهای دریا و بر برگ برگِ سبزِ سرو نامش را نوشته ام . و از صدای چکاوک ، و از صدای بلبل ، و از سکوت قاصدک ، تنها صدای سلام او را می شناسم . درهر آینه ای ، و برهر دیواری ، قابی از نگاهش نصب کرده ام . حال از خود تو می پرسم : چگونه فراموشت کنم ؟! چگونه دیگر نگاهت نکنم ؟! چگونه دیگر نامت را نیاورم ؟! چگونه دیگر در آینه بنگرم ؟! چگونه دیگر صدایت را نشنوم ؟! وچگونه دیگر آمدنت را به انتظار ننشینم ؟! ای کاش پاسخم می دادی . ای کاش فقط برای یک لحظه سکوت را می شکستی . از تو می پرسم : چگونه به آسمان نگاه کنم ، و ماه رخ تو راهر شب تمام نبینم ؟! چگونه چشمه آب را بنگرم ، و جوشش مهربانی ات از خاطرم نگذرد ؟! چگونه به کوه نگاهی اندازم ، و عظمت و بزرگی نگاهت را نجویم ؟! چگونه از کنار نسیم بگذرم ، و بوی خوش تو به مشامم نرسد ؟! چگونه موجهای دریا را ببینم ، و یاد نام تو روی شنهای ساحل نیفتم ؟! چگونه ؟! بگو چگونه می توانم با تمام آنچه دارم ،هرچند جز نگاهتهیچ ندارم ، وداع کنم و فرض کنم از ابتداهیچ نداشته ام ؟! چگونه باور کنم حرفهای شقایقهمه دروغ بوده است ؟! و تمام حرفهای قاصدک ، و امید گنجشک، و تمام خاطرات پرستو . چگونه باور کنم تو دیگر یادم نخواهی کرد ؟! چگونه باور کنم زندگی بههمین سادگی، مسیر جاده تو را از من جداکرد ؟! چگونه باور کنم آن بیابان که جز برهوت تنهایی نیست خیلی وقت است آغاز گشته است ؟! چگونه باور کنم سرابی بیش نبودی ؟! چگونه باور کنم جاده سنگدلی اش را برایهمگان تنها در زندگی من به نمایش گذاشت ؟! چگونه باور کنم ماه از سرزمین من گریخت ، بی آنکه مهتابی او را برباید ؟! تو بگو چگونه باید باور کنم ؟ نظرات شما عزیزان: موضوعات مرتبط: مطالب عاشقانه، ، برچسبها: |
|
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |